رسته‌ها
عشاق نامه
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 642 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 642 رای
خواجه نظام الدین عبیدالله زاکانی از شاعران و نویسندگان طنزپرداز قرن هشتم می باشد که در قزوین متولد شد. زاکانی به دلیل نسبت داشتن با خاندان زاکان شهرت فراوان داشت. عبید زاکانی علاوه بر اینکه شاعر بوده است همگان او را به هزل ها و طنزهایش می شناختند.

بخشی از سرآغاز کتاب:
خدایا تا از این فیروزه ایوان / فروزد ماه و مهر و تیر و کیوان
شه خاور جهان آرای باشد / زمان باقی زمین بر جای باشد
بر این نیلوفری کاخ کیانی / کند خورشید تابان قهرمانی
جهانرا چار عنصر مایه باشد / مکانرا از جهت شش پایه باشد
ز جوهر تا عرض راهست تاری / هیولا تا کند صورت نگاری
همیشه تا فراز فرش غبرا / معلق باشد این نه سقف مینا
جهان محکوم سلطان جهان باد / فلک مامور شاه کامران باد
نخستین دم که خاطر خامه دربست / بر این دیبای ششتر نقش بربست
چو استاد طبیعت داد سازش / نوشتم نام خسرو بر طرازش
شهنشاه جهان دارای عالم / چراغ دودمان نسل آدم
همایون گوهر دریای شاهی / وجودش آیت لطف الهی
ضمیرش نقطهٔ پرگار معنی / درونش مهبط انوار معنی
جم ثانی جمال دنیی و دین / ابواسحاق سلطان السلاطین
خجسته پادشاه دادگستر / جهانگیر آفتاب هفت کشور
غلام بارگاهش تاجداران / جنابش سجده‌گاه شهریاران...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
34
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1387/02/28

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی عشاق نامه

تعداد دیدگاه‌ها:
20
نخستین روز کاین چشم بلاکش
مرا از عشق او در جان زد آتش
دل از جان و جوانی بر گرفتم
امید از زندگانی بر گرفتم
چنان در عشق او دیوانه گشتم
که در دیوانگی افسانه گشتم
خرد میگفت کی مدهوش بیمار
غمش را در میان جان نگه دار
اگر دل میدهی باری بدو ده
به هر خواری که آید دل فرو ده
گهی چون شمع می‌افروز از عشق
چو پروانه گهی میسوز از عشق
میندیش ار جگر خوناب گیرد
که چشم از آتش دل آب گیرد
خراب عشق شو کاباد گشتی
غلام عشق شو کازاد گشتی
حدیث عشق انجامی ندارد
خرد جز عاشقی کامی ندارد
منوش از دهر جز پیمانهٔ عشق
میاور یاد جز افسانهٔ عشق
دلی کو با بتی عشقی نورزد
مخوانش دل که او چیزی نیرزد
نداند هرکه او شوقی ندارد
که دل بی عاشقی کامی ندارد
چرا جز عشق چیزی پرورد دل
اگر سوزی نباشد بفسرد دل
مباد آندل که او سوزی ندارد
هوای مجلس افروزی ندارد
برو در عشقبازی سر برافراز
به کوی عشق نام و ننگ در باز
کزین بهتر خرد را پیشه‌ای نیست
وزین به در جهان اندیشه‌ای نیست
شنیدم پند و دل در عشق بستم
چو مدهوشان ز جام عشق مستم
به دست عشق دادم ملک جانرا
صلای عشق در دادم جهان را
وگر در دام عشق انداختم دل
شدم آماج محنت باختم دل
از این پس کعبهٔ من کوی او بس
مرا محراب جان ابروی او بس
بخش ۴، سخن در عشق
قابل توجه همه دوستان جامعه شناس در همه زمینه ها. آثار عبی زاکانی و امثال او را با دقت بخوانید و از آن در جهت نظریه پردازی بومی استفده نمایید.
جامعه وقتی فرزانگی و سعادت می یابد که خواندن ، کار روزانه اش باشد. ( سقراط )
خيلي خيلي جالب و خوندني بود . من كه واقعا عبيد زاكاني رو به خاطر طبع شعرش تحسين مي كنم .پيشنهاد مي كنم هر چه زودتر اين كتابو بخونين .8-)8-)8-)8-)
این سایت بهترین و فرهنگی ترین سایت دنیاست.خسته نباشید
شعرها واقعا عالی هستند فقط بعضی از ابیات قافیه درستی ندارند.
نمیدانم خود عبید زاکانی اینطور سروده یا نگارنده به اشتباه نگاشته است.
نام عبيد كي رود از ياد اهل دل؟
چون نكته هاي دلكش او يادگار اوست.
تمامی کتاب های عبید زاکانی خواندنی و به یاد ماندنی ست .
ممنون از دوستان کتابناکی8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)
عشاق نامه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک